جایی که من تنها شدم شب قبله گاه آخره
اینجا تو این قطب سکوت کابوس طولانی تره
من ماه میبینم این کور سوی روشنه
اینقدر سو سو میزنم شاید یه شب دیدی منو
هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه
ای ترس تنهاییی من اینجا چراغی روشنه
اینجا یکی از حس شب احساس وحشت میکنه
هر روز از فکر سقوط با کوه صحبت میکنه
کجا دستاتو گم کردم
که پایان من اینجا شد
برای من همین خوبه
که با رویات میشینم
تو رو از دور می بینم
تو رو از دور می بوسم
برای من همین خوبه
بگیرم رد دنیا تو
ببینم هر کجا میرم
از اونجا رد شدم با تو
همین حال من خوبه
همین که قلبم ارومه
تو خوش باشی برای من
همین هم بودنم خوبه
به اینکه بغضم از چی بود
به اینکه تو دلم چی نیست
تمام عمر خندیدم
تمام عمر شوخی نیست
برای من همین خوبه
بدونی بی تو نابودم
اگه جایی ازت گفتن
بگم من عاشقش بودم
شبی صد بار می پرسم
ازم چیزی نپرسیده
آه چقدر دلم برای پدر بزرگم تنگه شده
اخرین باری که آمده بود
دیدن من من خواب بودم
بنظرم حدود ساعت 7 بود
وارد اتاق شد
در میان خواب و بیداری بودم
پدر بزرگ: رضا . رضا . رضا
من با خودم گفتم :
کاش پدر بزرگ الان نبود تا
راحت بخوابم
چند دقیقه ای منتظر نشست
من که بیدار نشدم
برخاست و رفت
ولی الان که از پیش ما رفته و
دگر نیست 5 ماهی میشه که رحمت خدا رفته
هی غصه اون روزا رو میخورم
که ای کاش ای کاش
من اون روزاغافل از این که
امروز را برای بیان عشق به عزیزانت غنیمت بشمار ، شاید فردا احساسی باشد، اما … عزیزی نباشد!
دگر به دلم صابون نمی زنم
که او می اید شادی و لبخند می اید!
خودم هستم خودم باید شادی و لبخند
بسازم
اره
همین درسته باید لبخندم از
حضور خودم باشد
از سلامتی و تندرستی
از جوانی و عمر باقیمانده
از خاطرات عزیزان
کنار پدر و مادر
از خاطرات عزیزانی که نیستند : پدر بزرگ و مادر بزرگم و عمه ام
به هزار امید از خانمم می پرسم
از کجا بدونم منو واسه خودم دوست داری؟
برگشته میگه:
قیافه و هیکل که نداری
بچه مایه دارم که نبودی
اخلاقتم که گند دماغه
به جز خودت چیزی واسه دوست داشتن نمی مونه عزیز دلم !
دنیای این روزای من
هم قد تن پوشم شده
اینقدر دور از تو که
دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من
درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم
دنیا عجب جایی شده!
هر شب تو رویای خودم
اغوش تو تن میکنم
اینده ی این خونه رو
با شمع روشن میکنم
در حسرت فردای خود
تقویمم و پر میکنم
هر روز این تنهایی رو
فردا تصور میکنم
هم سنگ روزهای من
حتی شبم تاریک نیست
اینجا بجز دوری تو
به من نزدیک نیست
من بهار را بی تو دوست ندارم ،
من عشق را بی تو دوست ندارم ،
من نفس کشیدن را بی تو دوست ندارم ،
من زندگی را بی تو دوست ندارم .
فراموشم مکن هرگز ،
ولی گاهی به یاد آور ،
رفیقی را که می دانی ،
نخواهی رفت از یادش !
اگر کسی ترا آنطور که
میخواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد
هر کسی هم نفسم شد دست آخر قفسم شد. من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد. اون که عاشقانه خندید خنده های من دزدید زیر چشمه مهربونی خواب یک توطئه میدید
صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو ، یا دل از ماندن تو سیر شود بعد برو ، خواب دیدی که دل دست به دامان تو شد ، تو بمان خواب تو تعبیر شود بعد برو ، لحظه ای باد تو را خواند که با او بروی ، تو بمان تا به یقین دیر شود بعد برو ، صبر کن عشق زمینگیر شود بعد برو ، یا دل از دیده ی تو سیر شود بعد برو ، تو اگر کوچ کنی بغض ابرها می شکند ، تو بمان گریه به زنجیر شود بعد برو